درست همانند نسخه های Origins و Odyssey بازی Assassin’s Creed، عناصر علمی-تخیلی مدرن داستان بازی اساسینز کرید والهالا نسبت به عناصر تاریخی آن در جایگاه پایین تری قرار می گیرند. این بار داستان Assassins Creed Valhalla در قرن 9 در کشور انگلیس اتفاق می افتد. باز هم افسانه های پیچیده مورد علاقه طرفداران که در نسخه های قبلی بازی دیده می شد نیز به طرز هوشمندانه ای با روایت این بازی ترکیب شده اند. البته همچنان کمی سنگین و گیج کننده هستند. در این مقاله قصد داریم تا خلاصه داستان بازی Assassin’s Creed Valhalla را برایتان توضیح دهیم. همچنین پایان بازی نیز توضیح داده شده است و در صورتی که گیج شدید می توانید از آن به عنوان یک مرجع استفاده کنید.
خلاصه داستان Assassin’s Creed Valhalla
داستان بازی Assassin’s Creed Valhalla با در دست گرفتن کنترل Eivor در یک جشن آغاز می شود. از همان ابتدا مشخص است که ایوور پسر یک فرمانده یا سردار ارتش است. متاسفانه، این جشن با حمله یک فرمانده جنگ وایکینگ به نام کیووته بی رحم قطع می شود.
این جشن با تخریب روستای ایوور و اعدام پدرش به پایان می رسد. همین موضوع ایوور را ناراحت می کند. زیرا او می داند که وایکینگ ها ترجیح می دهند در جنگ توسط تبر خودشان کشته شوند تا جایگاهی در والهالا داشته باشند. (پدر ایوور نیز یک وایکینگ بود).
در هنگام فرار از روستا، ایوور درون دریاچه ای پوشیده از یخ می افتد و گرگ ها به او حمله می کنند. او به سختی نجات می یابد و به همین دلیل به او لقب «بوسیده شده توسط گرگ ها- Wolf-kissed» داده می شود. سپس سریعا داستان بازی حدود بیست و چند سال به جلو می رود و خواهیم دید که پادشاه استایربیورن از قبیله رِیوِن سرپرستی ایوور را به عهده گرفته است.
20 سال بعد
ایوور همیشه مشتاق انتقام جویی از کیووته است. اولین باری که او را در قالب یک مرد می بینیم در نبردی در مقابل کیووته شکست خورده و نزدیک است خودش کشته شود. خوشبختانه او فرار می کند و اگرچه قادر به پیدا کردن کیووته نیست اما به کمک Dag تبر پدرش را پس می گیرد.
زمانی که ایوور تبر را لمس می کند، تصویری از Odin و یک گرگ را می بیند. پس از بازگشت به خانه اش در فورنبورگ، استایربیورن می گوید که از اینکه ایوور به فکر انتقام است و جنگ راه می اندازد ناراحت است، جنگی که نمی توانند پیروز شوند.
ایوور با والکای غیب گو ملاقات می کند و والکا به او آبگوشت توهم زایی می دهد که باعث می شود ایوور یک تصویر دیگر ببیند. این بار او می بیند که Sigurd بازویش را از دست داده و سپس یک گرگ بزرگ به او حمله می کند. والکا این موضوع را اینگونه تفسیر می کند که در آینده ایوور به سیگورد خیانت خواهد کرد.
ورود Bassim و Hytham
روز بعد، پسر استایربیورن یعنی سیگورد از یک هجوم دو ساله باز می گردد و هدایای زیاد و دو مرد را به همراه خود می آورد. این دو مرد Bassim و Hytham نام دارند. بعدا در طول یک مهمانی، این دو بیگانه، ایوور را با یک تیغه مکانیکی آشنا می کنند که بازیکنان آن را به عنوان تیغه مخفی می شناسند. آن ها درباره قبیله ای به نام Hidden Ones به معنی «افراد مخفی» صحبت می کنند و می گویند که این قبیله قصد دارد تا فعالیت های ناپسند سراسر جهان از جمله قتل ها را کنترل کند.
فردای همان روز، سیگورد اعلام می کند که علی رغم میل استایربیورن، او و ایوور به دنبال کیووته خواهند رفت و کاری می کنند که او بهای کارهای اشتباهش را بپردازد. آن ها به قلعه کیووته حمله خواهند کرد و با موفقیت او را شکست می دهند.
بسیم و هیثم به جنگ می پیوندند و می گویند که آن ها از اول برای کشتن کیووته به نروژ سفر کرده اند. زیرا او یکی از اعضای سازمان The Order است. همان سازمان شیطانی ای که در نسخه های Origins و Odyssey نیز حضور داشت.
با این حال، آن ها فقط به لطف کمک های شاه هارالد که نیروهای خود را به دستور استایربیورن به سمت آن ها فرستاده است، پیروز می شوند. بعدا معلوم می شود که استایربیورن می خواهد تمام قدرت خود را به هارالد بدهد و هارالد قصد دارد که به اولین پادشاه سراسر نروژ تبدیل شود.
سفر به انگلیس
خبرهای مربوط به اهداف استایربیورن برای سیگورد ناراحت کننده بوده و او معتقد است که بدین ترتیب آینده اش توسط هارالد دزدیده شده است. او تصمیم می گیرد که شرایطش را تغییر دهد و به همراه ایوور به انگلیس سفر کند.
آن ها در آنجا هویت خود را جعل می کنند. بسیم و هیثم نیز به آن ها می پیوندند. البته ایوور به وضوح علاقه آن ها به سیگورد را کمی عجیب می داند. در این بخش به بازیکنان دو گزینه داده می شود یکی اینکه آن ها می توانند لوازم استایربیورن را هنگام سفر به انگلستان با خود ببرند و یا آن ها را همان جا رها کنند. دزدیدن این وسایل بعدا در داستان عواقب منفی ای خواهد داشت، البته این عواقب آنقدرها هم بد نیستند.
در انگلستان، سیگورد و ایوور یک شهرک کوچک به نام ریون استورپ را در قلمرو پادشاهی مرسیا راه می اندازند. توسعه شهرک، استقبال از دوستان قدیمی، تاسیس دفتر هیثم برای ردیابی سازمان اوردر و به طور کلی بهبود امکانات بر عهده ایوور است. همچنین سیگورد از ایوور خواسته است که با سایر دانمارکی ها و ساکسون هایی که در مناطق اطراف زندگی می کنند اتحاد ایجاد کرده و روابطشان را تقویت کند.
شمال مرسیا
در شمال مرسیا، ایوور و سیگورد به راگارناسون ها (ایوار و هافدن) کمک می کنند تا یک پادشاه دست نشانده به نام کیوُلف را به قدرت برسانند، تا او با مساوات بر ساکسون ها و دانمارکی ها حکومت کند. این ماموریت موفقیت آمیز است و پسر پادشاه یعنی کیوُلبرت به ریون استورپ می پیوندد تا مهارت ها دیپلماتیک و فرهنگ نورس را یاد بگیرد. در عین حال شخص جدیدی بر مرسیا حکومت می کند.
در سمت جنوب، ایوور به ارتش تابستانی دانمارکی ها کمک می کند تا تحت نظر شخصی به نام سوما، شهر گرنت بریج را بازپس بگیرند. برای اینکار باید ساکسون هایی که توسط ویگموند رهبری می شوند را از آنجا بیرون کنند و سپس هویت جاسوسانی که به آن ها اجازه دادند تا وارد شهر شوند را کشف نمایند. (آن ها از طریق یک تونل مخفی که فقط سه نفر از وجودش با خبر بودند وارد شهر شده اند).
معلوم شد که مشاور او یعنی گالین خائن بوده است و ایوور پس از تحقیقات بسیار، به درستی او را متهم می کند. اگر لیف یا برینا را به غلط متهم کنید عواقب منفی ای خواهد داشت. یکی از این عواقب منفی این است که برینا به گروه شما نمی پیوندد.
سفر به آنگلیای شرقی
در سمت شرق، ایوور به آنگلیای شرقی سفر می کند تا با قبیله ای از دانمارکی های سرکش که به شهرک وی حمله کرده اند مقابله کند. هنگامی که او به آنجا می رسد، متوجه می شود که منطقه در وضعیت نامناسبی است و پادشاهی ندارد.
معلوم می شود که «پادشاه» اسوالد رقت انگیز هنوز به صورت رسمی قدرت را در دست نگرفته است. زیرا هنوز نتوانسته با حامیان دانمارکی خود به نتیجه برسد و برای قدرت گرفتن با یکی از اعضای خانواده آن ها ازدواج نکرده است.
یک قبیله دانمارکی به رهبری روئد در این منطقه حکم فرمایی می کند. ایوور از اسوالد پشتیبانی کرده و با بیرون انداختن روئد به او کمک می کند تا احترام دانمارکی ها را جلب نماید. او این کار را با موفقیت انجام می دهد و یک متحد دیگر به متحدانش اضافه میکند.
سفر به لندن
سپس ایوور به لندن سفر کرده و با مقامات محلی شهر ریوز، استوو و اِرک که تلاشهایشان برای حفظ امنیت شهر توسط سازمان اوردر به هدر می رود، اتحاد برقرار می کند. ایوور پس از بررسی دقیق منطقه، هویت قاتلانی که رئیس پلیس را به قتل رساندند را کشف می کند. سپس چهار نفر از اعضای اصلی سازمان اوردر را از پای در می آورد، که البته این کار شامل یک نبرد اساسی است. بدین ترتیب دوستی اش با ریوز تقویت می شود.
در ریون استورپ، هیثم از تلاش های ایوور خشنود می شود. سپس، ایوور در مقابل ساکنان این شهرک سخنرانی پرشوری انجام می دهد و پیروزی شان در برقراری اتحاد و ایجاد شهر را جشن می گیرند.
آسگارد و داستان ماموریت گوتنهایم
سپس، ایوور توسط والکا، غیب گوی اهل نروژ که به انگلیس آمده است، مورد استقبال قرار می گیرد. او پس از ساختن یک کلبه، ایوور را ترغیب می کند تا یک معجون توهم زای دیگر را بنوشد. این معجون او را به Asgard می برد.
در اینجا خط داستانی دوم بازی Assassin’s Creed Valhalla اتفاق می افتد. ایوور به جای اودین (اما Havi نامیده می شود) به عنوان یکی از خدایان، تلاش می کند تا از حملات غول های گوتنهایم جلوگیری نماید. همچنین درگیری های داخلی میان خدایان اسطوره ای نورس مانند ثور، لوکی و فریا را حل و فصل کند.
ایوور همچنین می بیند که اودین در تلاش است تا از Ragnarok جلوگیری کند. برای اینکار اودین و اسیر، یک نوشیدنی جادویی را می نوشند تا مطمئن شوند که پس از رگناروک نیز روحشان در قالب انسان تجسم خواهد یافت.
سه داستان جدا
این خط داستانی در بقیه ی بازی ادامه می یابد و به سه داستان جداگانه تقسیم می شود. البته بستگی دارد که بازیکن بخواهد با کدامیک از این داستان ها مشغول شود. به طور خلاصه، هاوی به گوتنهایم سفر می کند و آن نوشیدنی جادویی را پس می گیرد تا مطمئن شود که حتما پس از رگناروک به عنوان یک انسان زندگی خواهد کرد. در واقع اینگونه است که او و ایوور به هم پیوند می خورند و بعدا در داستان ما می فهمیم که ایوور در واقع تناسخ اودین در زمین است.
وقایعی که در انگلستان رخ می دهند همان رویدادهای آسگارد و گوتنهایم را منعکس می کنند و پیش بینی های قبلی درباره چگونگی روابط سیگورد و ایوور اتفاق می افتند.
بیداری ایوور
پس از اینکه ایوور از خواب بیدار می شود و به سالن برمی گردد، Randvi از او می خواهد که به مشاجره دو مرد شهری گوش کند. داگ، یکی از اعضای ارشد گروه مهاجم ایوور، پس از نشستن روی صندلی قضاوت اظهار می کند که از تلاش های ایوور راضی نیست و معتقد است که ایوور قصد دارد تا کنترل ریون استورپ را از چنگ سیگورد در آورد.
پس از سخنرانی، ایوور با راندوی که به نظر می رسد از او فاصله گرفته و خسته است، صحبت می کند. سپس او برای تنفس هوای تازه به یک سفر یک روزه به گرتن بریج سفر می کند و در اینجا بازیکن می تواند انتخاب کند که روابط میان او و راندوی را رمانتیک کند یا نه؛ در هر صورت، ایوور با فصل بعدی ماموریتش در انگلیس روبرو می شود. در این مرحله برای شما چندین گزینه وجود دارد اما منطقی ترین گزینه این است که برای رسیدن به سیگورد به آکسنفوردسیر بروید.
سفر به آکسنفوردسیر
در آکسنفوردسیر، سیگورد و بسیم در تلاشند تا اتحاد ایجاد کنند. اما آن افراد از پرستیژ و اعتبار کافی برای تحت تاثیر قرار دادن ایوور، که نگاهی تیره به روابط آن ها دارد، برخوردار نیستند. او می پرسد که اصلا چرا بسیم سیگورد را همراهی می کند؟ همچنین از اینکه سیگورد انقدر به توصیه های بسیم اعتماد دارد شگفت زده شده است. به نظر می رسد که سیگورد گرفتار پیشگویی های بسیم درباره آینده شده و به شخصیتی عجیب به نام فولک علاقه نشان می دهد. در طول این فصل مشخص است که ایوور از تغییر رفتار سیگورد متحیر شده است.
همانطور که انتظار می رفت، بسیم سیگورد را متقاعد کرده که یک وسیله قدرتمند به او کمک می کند تا سرنوشت خود را جهت حکومت بر انگلیس تحقق بخشد. فولک از این وسیله نگهداری می کند و محلی های منطقه او را به عنوان یک زن فاسد و دیوانه می شناسند.
وسیله قدرتمند
این واقعیت که آن وسیله در دست فولک است دلیل علاقه ناگهانی سیگورد و بسیم برای پیدا کردن او را توضیح می دهد. بعد از اینکه آن سه نفر می فهمند که آن وسیله از جایی که فولک آن را پنهان کرده بود دزدیده شده است، اوضاع بهم می ریزد. ایوور از اینکه سیگورد حواس پرت شده است ناراضی است و احساساتش را بیان می کند.
این دو مشاجره می کنند و اختلافات آغاز می شود. مخصوصا وقتی که سیگورد قصد خیانت به گادریک را دارد. گادریک رابط ساکسون ها است و اساسا از آن ها حمایت می کند تا اوضاع آکسنفورد را آرام کند. همچنین در تلاش است تا ادوین، رهبر گروه رقیب که در حال مبارزه با آلفرد کبیر وسکس است، را براندازد.
تضعیف قدرت ایدن
به هر حال، این سه نفر قبل از حمله به قلعه و دستگیری او، تلاش می کنند تا قدرت ایدن را در منطقه تضعیف نمایند. سپس این سه نفر با آلفرد کبیر ملاقات می کنند تا درباره سرنوشت مرسیا مذاکره کنند. این مذاکره شامل معاوضه افرادشان است. این دو نفر، بهترین جنگجویان خود را با یکدیگر معاوضه می کنند و در نهایت خواهید دید که سیگورد تحت نظارت فولک به آلفرد می پیوندد.
فولک به آلفرد توصیه می کند که سیگورد را انتخاب نماید. او می گوید که سیگورد مرد خطرناکی است که فکر می کند یک خدا است و در این روند کمی به او خیانت می کند. حالا می فهمیم که فولک از اعضای گروه Order of Ancients است. بنابراین او همه را فریب داده و اکنون سیگورد عملا زندانی آلفرد است.
سفر به Sciropescire
ایوور اکنون به ریون استورپ برمی گردد و به راندوی سر می زند تا حرکت بعدی را برنامه ریزی کند. مشخص می شود که کیوُلبرت جوان، پسر پادشاه جدید مرسیا یعنی کیوُلف، برای آزمایش مهارت های دیپلماتیک خود به Sciropescire رفته است. او و آیوار وایکینگ در تلاش اند تا با Britons که توسط شاه رودری رهبری می شود، مذاکره نمایند.
رودری ناراضی است، زیرا برادرش توسط دانمارکی ها دستگیر شده است و او می خواهد که وی را آزاد کنند. علی رغم تلاش های ایوور پس از آنکه ایوار وایکینگ گلوی برادر رودری را می برد، درگیری هایی پیش می آید. سپس ایوور مبارزه با نیروهای رودری که به سمت ولز (بریتون) می آیند را آغاز می کند و صلح منطقه را تامین می نماید تا کیوُلبرت بتواند به الدورمن (رئیس) سیر تبدیل شود.
متاسفانه با اینکه با روردی معامله می کنند اما کیوُلبرت پس از درگیری با یکی از قاتلانی که توسط رودری اجیر شده است، زخمی می شود. ایوور و ایوار وایکینگ حالا به دنبال انتقام و حمله به قلعه رودری هستند و اینکار را با موفقیت انجام می دهند و رودری را می کشند.
اما ایوار صادق نبوده است. او لو می دهد که خودش کسی بوده که کیوُلبرت را کشته تا از او به عنوان قاتل پادشاه و کسی که توسط ایوور کشته شده، یاد کنند. به اعتقاد او بدین ترتیب در سال های آینده از او به عنوان مشهورترین وایکینگ تمام دوران ها نام برده خواهد شد.
شکست ایوار
با شکست ایوار وایکینگ، ایوور پیش Ubba و اسقف دیلف باز می گردد. او به جای کیوُلبرت به عنوان الدورمن تاج گذاری شده است. در ریون استروپ، ایوور تصمیم می گیرد به سراغ منطقه بعدی برود. بازیکن چندین گزینه دارد. اما منطقی ترین آن ها این است که بسیم را در Cent پیدا کند و برای نجات سیگورد برنامه ریزی کند. اگرچه هنگام خروج از شهرک با داگ روبرو می شود که همچنان از اینکه ایوور و سیگورد از وضعیت ریون استروپ غافل اند، ناراضی است. او برای کمک به ایوور جهت نجات سیگورد نمی رود و در خانه می ماند.
در سنت، بسیم با یک کشیش محلی به نام ساینبرت دوست شده است. او نیز به اندازه بسیم بلند پرواز است. کشیش در ازای گفتن نام شخصی که آلفرد قصد دارد او را به عنوان الدورمن سیر منصوب کند، از آن ها می خواهد که در یافتن فولک به آن ها کمک کند. ایوور به هویت آن شخص پی می برد و متوجه می شود که نامش تدموند است و بدین ترتیب برای دستگیری او تلاش می کند.
این تلاش با حمله به Rouecistre و با حمایت متحدان جدید ایوور، از جمله گادریک به پایان می رسد. این حمله موفقیت آمیز بوده و تدموند دستگیر می شود، اما سپس توسط ساینبرت فراری داده می شود. این یک اتفاق جنجالی است و ساینبرت سعی دارد توجه او را جلب نماید.
نقشه ساینبرت
البته تدموند بر اثر سم می میرد (او خودش را مسموم می کند) و نقشه ساینبرت برای کنترل الدورمن آلفرد نقش بر آب می شود. در ادامه ماموریت، فولک ساینبرت را می کشد. ایوور با فولک روبرو می شود و از او درباره محل نگهداری سیگورد سوال می پرسد. اما او توضیح نمی دهد و صرفا درباره خاص بودن سیگورد صحبت می کند. او سپس به افرادش دستور می دهد تا ایوور و بسیم را بکشند، اما قبل از اینکار لو می دهد که اهل کانتربری است.
ایوور و بسیم فرار کرده و برای پیدا کردن او در کانتربری نقشه می کشند. آن ها پس از نفوذ به کلیسای جامع به امید یافتن فولک یا سیگورد، فقط مدارکی پیدا می کنند که نشان می دهد سیگورد شکنجه شده است. یک بازوی بریده شده درون صندلی شکنجه وجود دارد.
ایوور پیش راندوی بازمی گردد تا شرایط را توضیح دهد. پس از آنکه به تخت خواب می رود، داگ ایوور را صدا می زند و در یک مبارزه مرگبار شکست می خورد.
نقشه Alliance Map
هم اکنون بازیکنان با استفاده از نقشه Alliance Map می توانند بر روی مرحله بعدی بازی کنترل بیشتری داشته باشند. مناطق مختلفی برای بازی وجود دارد، از جمله Essex و Lincolnshire و Jorvik و یا اینکه می توانند بلافاصله به سمت غرب و به Suthsexe بروند و به قلعه Portescitre حمله کنند. بسیم فکر می کند که فولک در آنجا است.
با این حال، برای اینکار به ارتش بزرگی احتیاج خواهید داشت و ایوور با کمک متحدان تازه واردش، ارتش را آماده می کند. اما هر چه در این راه بیشتر تلاش کند، شانس موفقیتش افزایش می یابد. به عنوان مثال، ایوور می تواند ابتدا به دستور یک ارباب جوان عجیب به نام Hunwald به لیکلن شایر برود. هونوالد می خواهد پس از بی لطفی پدرش دوباره موقعیتش را بازسازی کند.
او در ازای وعده اتحاد از ایوور می خواهد که از او محافظت کند. اما ناگهان اوضاع پیچیده تر خواهد شد. زیرا پدرش ناپدید شده است، پس از بیماری دزدیده می شود تا مرگش از همه مخفی بماند.
پس از مشاوره با هونوالد، معلوم می شود که همان افرادی که می خواستند مرگ پدرش مسکوت بماند در تلاشند تا خود هونوالد را نیز بکشند و خودشان الدورمن شوند. اسقف پشت همه این ماجراها بود. او یکی دیگر از اعضای سازمان شیطانی اوردر آو اینشنتس است که سعی دارد کنترل انگلیس را در دست بگیرد.
برستن
برستن از اسکس، نیز از ایوور کمک می خواهد. او می خواهد که ایوور از او به عنوان الدورمن حمایت کند. به سرعت مشخص می شود که صلاحیت ندارد، زیرا به جای رسیدگی به مشکلات مهم تر قلمرو، پول خود را صرف ورزش و مهمانی می کند.
به نظر می رسد که او و همسرش استرید نمی خواهند مسئولیت رهبری را بپذیرند. به همین دلیل ایوور خودش را درگیر یک آدم ربایی ساختگی می کند تا علاوه بر حفظ ثبات در منطقه، همه آن ها به زندگی عادیشان ادامه دهند.
یورویک نیز همانند لوندن یکی دیگر از خطوط داستانی متمرکز بر از بین بردن اوردر است. ایوور شبکه ای از اعضای اوردر به نام Redhand را پیدا می کند که در سراسر شهر رخنه کرده اند. او به کمک دوستان قدیمی اش Ljufvina و Hjorr این کار را انجام می دهد.
ایوور پس از نجات دو دوستش متوجه می شود که سازمان اوردر قصد دارد تا جشن Yuletide (ایام تولد مسیح) را مسموم کند. او با موفقیت جلوی این کار را گرفته و یکی دیگر از اعضای اصلی سازمان را می کشد.
نجات سیگورد
ایوور اکنون جهت آزادسازی سیگورد و برای محاصره Portcester و قلعه اش، به ساتکس می رود. او در آنجا با بسیم و یک فرمانده دانمارکی به نام گاتروم ملاقات می کند. گاتروم شک دارد که برای محاصره قلعه نیروی کافی داشته باشند.
با این وجود، ایوور به کارش ادامه می دهد و اجازه نمی دهد که این فرصت از دست برود. پس از کشتن ماموران فولک، وقت آن رسیده که قلعه را محاصره کنند، اما ابتدا باید ساکسون هایی که به دنبال اردوگاه ایوور هستند و قصد حمله به آنجا را دارند، از بین ببرید.
پس از عقب راندن نیروهای فولک، برادر Broder توسط یکی از نیروهای فولک کشته می شود، سپس ایوور پس از عقب نشینی نیروهای فولک به قلعه، او را می کشد. با وجود اینکه امروز آن ها برنده شدند، گاتروم باز هم از بی پروایی ایوور عصبانی است. ایوور موافقت می کند که قبل از اقدامات آینده منتظر حمایت متحدانشان باشند. بنابراین الان نقشه این است که قدرت فولک را در منطقه تضعیف کنند و سپس به طور ناگهانی به او حمله نمایند.
همانطور که حمله به اوج خود می رسد، ایوور به سیگورد رسیده و متوجه می شود که فولک او را تا حد مرگ شکنجه کرده است. فولک فرار می کند اما ایوور به دنبالش می رود و در یک گذرگاه زیرزمینی با او می جنگد. سپس فولک قبل از اینکه دوباره فرار کند می گوید که سیگورد نیز An Ancient One است. او محاصره می شود و قبل از اینکه توسط ایوور کشته شود با خنده می گوید که توانسته ذهن سیگورد را به روی چیزهای قدرتمندتری باز کند.
در طول کات سین مرگ، فولک می گوید که سیگورد خدایی است که در بدن انسان زندانی شده است و وی قصد داشته که او را به هر قیمتی که شده از این زندان آزاد کند.
سیگورد به ریون استروپ بازمی گردد
سیگورد زنده است و به ریون استروپ بر می گردد، اما او تغییر کرده است. او اکنون قصد دارد به اهداف بزرگ تری در جهت تحقق سرنوشت عجیب و غریبی که فولک در ذهنش قرار داده، دست یابد. زمانی که ایوور قصد دارد بازگشت سیگورد را جشن بگیرد او عصبانی می شود و سپس به بیرون می رود تا هوای تازه استشمام کند. بعد ایوور نیز به او می پیوندد و سعی می کند با او حرف زده و درکش کند.
او قادر نیست سیگورد را درک کند و سیگورد نیز به درستی درباره موضوع توضیح نمی دهد. او فقط می خواهد که تنها باشد و ایوور او را ترک کرده و تلاش می کند تا با سایر قلمروهای اطراف متحد شود. در ریون استروپ، ایوور وظیفه دارد که یکی دیگر از اختلافات را حل کند اما قبل از اینکه موفق به انجام این کار شود سیگورد می آید و عصبانی می شود که ایوور جای او را گرفته است.
او روی صندلی خود نشسته و قضاوت می کند، و مجازات سختی صادر می نماید که ایوور با آن موافق نیست. سیگورد عقلش را از دست داده است.
سفر به نورثامبرلند
ایوور قبل از اینکه به دستور Halfdan به سوی نورثامبرلند برود، به سراغ راندوی می رود. (نورثامبرلند در زمان ماموریت یورویک نیز وجود داشت). هافدن با ارتش خود در حال مبارزه با پیکت ها(ساکنان شمال اسکاتلند) است. اما به نظر می رسد که به دلیل پیری و پارانویید شدن در حال شکست خوردن است. او معتقد است که فاروید، محافظش، علیه او توطئه کرده و یا فردی با درجه و رتبه یکسان با فاروید به او خیانت نموده است.
او می خواهد که ایوور ته و توی ماجرا را درآورده و حقیقت را کشف کند، اما هیچ مدرکی وجود ندارد. هافدن اصرار دارد که ایوور اشتباه کرده است. بنابراین ماموریت آنقدر ادامه می یابد تا میزان وفاداری فاروید سنجیده شود.
فاروید وفاداری خود را نشان می دهد، اما بدون اجازه هافدن تصمیم گیری می کند. (بیشتر به این دلیل که هافدن اغلب عصبانی و گیج است). فاروید برای حمله به پیکت ها پول کم آورده است. از این رو از پادشاه دست نشانده یعنی شاه ریسیژ درخواست پول می کند. اما شاه علاقه ای به پشت کردن به هافدن ندارد و بنابراین ایوور با کمک لیووینا و هیور او را گول می زند. هیور مدارک لازم را برای ایوور جعل می کند.
پیوستن هافدن به ایوور
داستان ماموریت با پیوستن هافدن به ایوور و فاروید در هنگام محاصره پیکت ها به پایان می رسد. او درباره اقدامات آن ها غر می زند و سپس می گوید که بعدا عواقبش را خواهند دید. مشخص می شود که شاه ریسیژ همان کسی بوده که در زندگی هافدن دخالت می کرده و به طور کلی سعی داشته تا رهبری او را خنثی کند.
بعدا در هنگام جشن پیروزی، هافدن تصمیم می گیرد که به جای استفاده از یک شاه جایگزین، خودش به عنوان یک پادشاه سلطنت کند. متاسفانه ناگهان حس خفگی به او دست می دهد و مشخص می شود که کسی او را مسموم کرده است.
در حقیقت این مسمومیت به دلیل استفاده بیش از حد او از جام های رومی در هنگام نوشیدن شراب بوده است. فاروید این جام ها را به او هدیه داده بود. او باز هم به فاروید شک می کند و ایوور مجبور می شود با فاروید که برای دفاع از خود شمشیر کشیده است، بجنگد.
هافدن به این دلیل که مجبور شده تا دوست خود را مجازات کند، افسرده می شود و از خود می پرسد که آیا واقعا او مجرم بوده است؟ ایوور بعدا می تواند برای دلجویی از او به نورثامبرلند برگردد.
سفر به گلواستسیر
پس از بازگشت به ریون استروپ، ایوور ماموریت دارد که به گلواستسیر که در غرب کشور است برود. گانر آهنگر به آنجا سفر کرده است تا با یک خانم سلتیک ازدواج کند. در آنجا ایوور در یک جشن هالووین شرکت می کند و با الدورمن فعلی و آینده آنجا یعنی تیودور دوست می شود. اما پس از اینکه الدورمن آینده و ایوور با هم یک شب عالی پر از نوشیدنی را می گذارنند و آن الدورمن کشته می شود، اوضاع بهم می ریزد.
هر دوی آن ها پس از نوشیدن زیاد بیهوش می شوند. سپس ایوور از خواب بر می خیزد و متوجه می شود به شکل غیر معمولی تلوتلو می خورد. از آن بدتر که او به قتل متهم شده و مجبور است به سرعت شهر را ترک کند. خوشبختانه، تیودور واقعا نمرده است و ایوور برای نجات او تلاش می کند.
هنگامی که او تلاش می کند مقصر را پیدا کند، به یاد می آورد که هنگام خوردن نوشیدنی های الکلی شخصی به آن ها پیشنهاد کرد که یک ماده مقوی خاص را نیز امتحان کنند. بنابراین تلاش می کند که بفهمد آن ماده چه بوده و چه کسی آن را ساخته است.
جادوگر بت پرست مودرون
ایوور با کمک جادوگر بت پرست مودرون متوجه می شود که این Gwilim بود که آن ماده را به آن ها داده است. گوئیلیم یکی از کسانی بود که او و تیودور شب قبل به همراه او نوشیدنی مصرف می کردند. بعدا در ماموریت داستان، کشف می کنیم که Cynon آن ها را فریب داده است. او درباره علاقه اش به تیودور و مسیحیت دروغ گفته است. او یک بت پرست است و با جادوگر مودرون همدستی می کند تا تیودور را بکشند و دخترشان Gwynedd را به عنوان آلدروومن منتصب کنند.
ایوور می تواند انتخاب کند که هم موردون و هم کانون را بکشد و یا آن ها را به دست سرنوشت بسپارد. تیودور موافقت می کند که گوینید را بزرگ کند، اگرچه او از ایده مسیحی شدن راضی نیست.
ایوور پس از کشتن تعدادی از ماموران اوردر با هیثم صحبت می کند تا موقعیت مکانی عضوی معروف به ایکس را پیدا کنند. آن ها متوجه می شوند که گورم کیوتوسون ۲۶، پسر کیووته اهل نروژ است. اما او هم اکنون در نروژ یا انگلیس نیست بلکه در وینلند ساکن است. وینلند قاره ای در غرب اقیانوس اطلس (آمریکای شمالی) است. ایوور تصمیم می گیرد تا او را در آنجا تعقیب کند. او همین کار را کرده و چند هفته بعد گورم را ردیابی می کند.
پیغام عجیب برای یافتن کشیش
پس از اینکه هیثم درباره یک پیغام عجیب برای یافتن کشیش و گفتن رمز عبور با ایوور حرف می زند او به سوی وینستستره می رود. او به وینستستره رفته و رمز عبور را می گوید. سپس او را نزد پادشاه آلفرد می برند که یک جلسه مخفی ترتیب داده است.
آلفرد توضیح می دهد که او به فولک اعتماد نداشته و از او خوشش نمی آمده و همه چیز را درباره سازمان اوردر می داند. در واقع او معتقد است که این سازمان قصد دارد او را ترور کند و از ایوور کمک می خواهد.
ابتدا، ریو گودوین دستگیر شده است و ایوور باید او را نجات دهد. در طی این روند، او سرنخ هایی از دو عضو اصلی سازمان اوردر معروف به The Quill و The Gallows را کشف می کند. ایوور تلاش می کند تا فعالیت های آن ها را خنثی نماید.
علاوه بر این، یکی دیگر از اعضای سازمان اوردر به نام The Seax تلاش می کند تا آلفرد را ترور کند و ایوور به موقع جلوی او را می گیرد.
آلفرد بسیار از ایوور تشکر می کند اما هنگامی که ایوور برای گرفتن پاداش نزد او می رود (پس از جستجو در مقبره اسقف و یافتن مدارکی که او را «پدر/ The Father» می نامند)، آلفرد فقط یک صلیب نقره به او می دهد. او اصرار دارد که او یا باید به مسیحیت بپیوندد و یا به عنوان یک بت پرست بمیرد. از آنجایی که ایوور هیچ یک از پیشنهادات را نمی پذیرد افراد آلفرد او را تعقیب می کنند و او از وینستستره خارج می شود.
منطقه جدید اسنوتینگ همسکره
ایوور پس از بازگشت به ریون استروپ درباره آلفرد به بقیه توضیح می دهد. سپس به یک منطقه جدید می رود. این منطقه جدید اسنوتینگ همسکره نام دارد. ایوور برای کمک به دوست قدیمی اش ویلی به آنجا می رود. با این حال، هنگامی که به آنجا می رسد متوجه می شود که در واقع پدر ویلی یعنی همینگ می خواسته با او صحبت کند.
معلوم می شود که همینگ در حال مرگ است و کمی نگران است. زیرا نمی داند چه کسی را به عنوان جانشین خود معرفی کند. او نمی تواند از میان پسرش ویلی و یا مشاور قابل اعتماد و دومین فرمانده اش، تریگور یکی را انتخاب کند.
اولی اساسا یک جنگجو است و دومی خردمند و وفادار است. اما پیر بوده و به رهبری کردن علاقه ای ندارد. ایوور در واقع کمک می کند تا ویلی پس از چند ماجراجویی کوتاه هوشیار شود و چشمانش را به روی مسئولیت هایش باز کند.
پس از بازگشت ایوور به ریون استروپ، سیگورد سرانجام با او صحبت می کند و می گوید که «زمان آن رسیده» تا به «هدف نهایی اش» برسد و به نزد پدرش در نروژ بازگردد. به نظر می رسد که او قرار است بمیرد. اما سیگورد توضیح می دهد زندگی اش ابدی است و او به دنبال مرگ نیست.
سپس آن دو به نروژ سفر می کنند اما وقتی وارد آب های نروژ می شوند مشخص است که سیگورد قصد مقابله با پدرش را دارد. او یادآوری می کند زمانی که رهبری هارالد را پذیرفت خیلی ترسو بوده است. در طول مکالمه، ایوور احساسات خود را بیان می کند. او حس می کند که سیگورد دارد او را به سمت مسیری تاریک هدایت می کند. اما چیزی که می خواهد برای او فاش کند باز هم یک معما باقی می ماند.
حرکت به سمت هورداویلک
آن دو نفر به سواحل دورتر، به سوی هورداویلک می روند. اما قبل از آن، ایوور نیز می گوید او هم همانند سیگورد تصاویری دیده است. او به سیگورد می گوید که والکا به او هشدار داده است که قرار است یک خیانت بزرگ روی دهد اما نمی داند که این خیانت به چه شکل اتفاق می افتد.
ایوور به سیگورد یادآوری می کند که خیانت در ذات او نیست. (البته اگر بازیکنان گزینه رمانتیک بازی با راندوی را انتخاب می کردند آنگاه این یک دروغ بود). سیگورد خودشان را به سوی فلات شمالی که در آنجا باد زوزه می کشد، هدایت می کند. این دو برای رسیدن به هدفشان از یک تپه بالا می روند و هنوز سیگورد رازش را برای ایوور برملا نکرده است.
سیگورد آن ها را به سوی یک غار هدایت می کند، آن غار یک درب سنگی بزرگ دارد که نوشته ای عجیب روی آن دیده می شود. ایوور مبهوت است. هیچ کدام از آن ها قبلا اینجا نبوده اند. سیگورد جمله ای عجیب بیان کرده و درب معبر باز می شود.
او می گوید که این معبر آن ها را به سوی والهالا هدایت می کند. آن درب به یک آسانسور منتهی می شود و آن آسانسور آن ها را به یک ورودی بزرگ می برد که طراحی بیگانه ای دارد.
والهالا
در مرکز آنجا یک درخت زندگی با ظاهری مکانیکی قرار دارد. سیگورد به سوی درب بعدی می رود و از ایوور می خواهد که او را دنبال کند. این دو به داخل سکوی مرکزی می روند و یک دستگاه آن ها را برداشته و به یک انیموس باستانی متصل می کند.
ناگهان ایوور در یک اتاق خواب عجیب با صدای موسیقی بیدار می شود. هنگامی که او از اتاق خارج می شود، به نظر می رسد که در والهالا هستند و فریا و دیگر اسطوره های نورس، ورود آن ها به آسگارد را خوش آمد می گویند.
افراد ورود ایوور را جشن می گیرند و دقیقا همانند رویایی که والکا به او نشان داده بود، او را هاوی می نامند. ایوور و سیگورد با یک نبرد، این اتفاق را جشن می گیرند و حالا هر دوی آن ها بسیار قوی هستند. پس از اتمام نبرد، ایوور بیهوش می شود و دوباره در همان اتاق خواب قبلی بیدار می شود. به نظر می رسد که آن روز به طور مداوم تکرار می شود و سیگورد باز هم بازویش را در نبرد از دست می دهد. البته این بار قبل از اینکه ایوور باز هم بیهوش شود، پدرش وارین را می بیند.
او دوباره در همان اتاق بیدار شده و باز هم همان روز را تکرار می کند. ایوور سعی می کند تا پدرش را پیدا کند اما نمی داند که او کیست. علاوه بر این، قبل از اینکه یک تیر سرکش به چشمش اصابت کند، ایوور باز هم او را می بیند. سپس یک بوق به صدا در می آید و دوباره در تختخواب خود بیدار می شود.
سورپرایز سیگورد
اما این بار، سیگورد وارد اتاق می شود و ایوور را «سورپرایز» می کند. او پدرش وارین را آورده است. با این حال، ایوور از دیدن او خوشحال نیست (او فکر می کند که پدرش واقعی نیست). او فکر می کند چون پدرش همانند یک ترسو مرده است نباید در والهالا باشد (او خودش را برای قبیله اش فدا کرده است). ایوور یک چاقو را به سمت چشمش پرتاب کرده و دلیل نارضایتی اش را برای سیگورد توضیح می دهد.
پس از خروج از اتاق، اوضاع کمی متفاوت است. هیچ جشنی برگزار نمی شود و فقط سوالا (مادر والکا) آنجا است و برایشان توضیح می دهد که این مکان واقعی نیست اما درد زندگی واقعی را برطرف می کند. ایوور می گوید که چرا او به آنجا آمده است (او معلول و ضعیف است)، اما این به خاطر او نیست. او برای یافتن سیگورد به سوی میدان نبرد می رود و او را متقاعد می کند که آنجا را ترک کنند.
سیگورد دوست ندارد که بمیرد و با وجود پوچ بودن این دنیا باز هم ترجیح می دهد همینجا بماند. ایوور می گوید که قضیه مرگ و زندگی است و احساسات واقعی خود را بیان می کند. سیگورد قبول می کند که آنجا را ترک کند اما ناگهان اودین ظاهر می شود و به آن ها می گوید که نمی توانند از آنجا بروند.
سپس اودین، ایوور را در رویایی تاریک هدایت می کند و موفقیت های زندگی خود را به او یادآوری می نماید. سپس ایوور با اودین می جنگد و آن دستگاه را ترک می کند.
خیانت بسیم
او پس از ترک دستگاه متوجه می شود که بسیم در تلاش است تا سیگورد را بکشد. بسیم توضیح می دهد که آن ها تناسخ اودین، تیر و لوکی هستند. ایوور و بسیم با یکدیگر درگیر می شوند، بسیم توضیح می دهد که می خواهد فرزندانش را پیدا کند. اما ایوور برنده می شود. سپس سیگورد دستگاه را باز می کند و بسیم را به دستگاه وصل کرده تا برای همیشه در تاریکی فرو رود.
سیگورد پس از چند نفس عمیق توضیح می دهد که نمی تواند به انگلستان برگردد. سپس خیانت هایش در حق ایوور را برملا می کند. از جمله می گوید که لوازم پدرش را در نروژ سرقت کرده و در حکومت بر ریون استروپ چالش های زیادی ایجاد نموده و روابط عاشقانه ای با راندوی دارد.
لیلا حسن به معبد می رود
پس از اینکه سیگورد توضیح می دهد که به انگلیس باز نمی گردد، بازی از دیدگاه لیلا حسن به نمایش کشیده می شود. سپس توضیح داده می شود که از آنجایی که کل بار تاریخ بر دوش ایوور است او کمی به دزموند شباهت دارد.
سپس از شان هیستینگز و ربکا کرین می آموزیم که معبد ایوور و سیگورد در نروژ پیدا شده است و هنوز وجود دارد. این معبد باعث افزایش نیروی مغناطیسی زمین شده و ارتباطات ماهواره ای را مختل کرده است. شان توضیح می دهد که آن ها نمی توانند جلوی این اتفاق را بگیرند اما فقط می توانند سرعتش را کم کنند.
لیلا اعلام می کند که «تمام چیزهایی که یاد گرفتم و تمام کارهایی که انجام دادم مرا به این لحظه رسانده اند». او با The Staff of Hermes به معبد می رود و از آن عصا برای محافظت از خودش در برابر تشعشعات طولانی مدت استفاده می کند.
زمانی که او به دستگاه می رسد، درون آن مکیده می شود و به والهالای ایوور می رسد. اما یک چیز درست نیست. کل این مکان تحریف شده است و سپس لیلا می فهمد که بسیم هنوز درون این مکان است. مشخص می شود که این بسیم بوده که به لیلا، شان و ربکا پیام داده است و آن ها را به سمت جسد ایوور که در آمریکای شمالی قرار دارد هدایت کرده و خودش تاکنون در این تالار بوده است.
دلیل اضافه بار دستگاه این است که هم اکنون سه بیننده در آن وجود دارند و دستگاه به حداکثر ظرفیت خود رسیده است. این موضوع کاملا نمادین است. بسیم و لیلا «را بخوابانید» و بدین ترتیب سرعت دستگاه کم می شود.
ماشین زمان
سپس ما با The Reader (دزموند مایلز نقشش را ایفا می کند) آشنا می شویم و او ماهیت چرخه ای دستگاه را توضیح می دهد. این ماشین قادر به جستجو در جداول زمانی مختلف در طول تاریخ است تا بشریت را از انقراض اجتناب ناپذیر نجات دهد.
لیلا می خواهد بماند، اما متوجه می شود که بسیم از دستگاه فرار کرده و عصایش را دزدیده است. تشعشعات موجب کشته شدن لیلا خواهند شد اما او همچنان تصمیم دارد که بماند تا بتوانند راه حلی پیدا کنند. آلتیا و بسیم با هم هستند و آماده اند تا به دنیاهای جدیدی بروند. سپس بسیم، شان و ربکا را ردیابی می کند و می خواهد که با ویلیام مایلز ملاقات کند.
اکنون بازیکنان کنترل بسیم را در دست می گیرند و او اعلام می کند که از انیموس برای تبدیل شدن به ایوور و فهمیدن تمام رازهایش استفاده خواهد کرد. همچنین سرنخ هایی درباره محل زندگی فرزندانش پیدا می کند.
به عنوان ایوور، بازیکنان به ریون استروپ باز می گردند و با راندوی ملاقات می کنند. او به ایوور می گوید که رهبری آنجا را برعهده بگیرد. ایوور برای مردم خود سخنرانی می کند و صادقانه می گوید که آینده نامشخصی دارند.