اینکه یک بازی ویدیویی بتواند بازیکنان را به لحاظ احساسی به شخصیت های داستانش وابسته کند، به خودی خود شگفت انگیز است. بازی ها توانایی فوق العاده ای دارند که با داستانی عمیق و ناراحت کننده، به گونه ای که بازیکنان نمی توانند جلوی ریختن اشک های خود را بگیرند، به قلب مخاطبان ضربه بزنند. با این حال، بازیکنان از این سفر احساسی در هر لحظه لذت می برند. برخی بازی ها جنبه های غم انگیزی دارند، اما بعضی از آن ها آنقدر ناراحت کننده هستند که هرچه بیشتر به آن ها فکر کنید، بیشتر احساس ناراحتی می کنید.
با توجه به اینکه بسیاری از بازی ها دارای داستان هایی هستند که بازیکنان را در خود غرق می کنند، نیاز به چیزی واقعاً خاص در طراحی داستان وجود دارد تا بازیکنان را آنچنان مجذوب خود کند که اشک هایشان بی اختیار سرازیر شود. این بازی ها مانند یک ترن هوایی احساسی هستند و تجربیاتی حساس و غم انگیز را ارائه می دهند که طرفداران حتی پس از اتمام، تا مدت ها آن ها را به یاد خواهند آورد.
روایت داستان در بازی های ویدیویی یکی از دلایل اصلی است که باعث شده بازی ها به عنوان یک هنر شناخته شوند. تعداد بازی هایی که داستان های مسحورکننده ای ارائه می دهند کم نیست و در سال های اخیر، به ویژه با افزایش بازی های مستقل، به طرز چشمگیری افزایش یافته است. در این نوع بازی ها، توسعه دهندگان بودجه کلانی برای گرافیک پیشرفته ندارند، بنابراین بیشتر روی داستان تمرکز می کنند.
روایت داستان در بازی های ویدیویی ممکن است آسان نباشد، چرا که عنصری به نام گیم پلی نیز وجود دارد، اما بسیاری از بازی ها در این بخش خاص، برتری دارند و پایان های تأثیرگذاری ارائه می دهند که می تواند مخاطبان را وادار کند برای روزها یا حتی هفته ها به آن فکر کنند.
هشدار: این متن ممکن است تا حدودی شامل اسپویل هایی از داستان بازی ها باشد.
1- بازی Persona 3 Reload
داستانی که به مضامین فقدان و پذیرش می پردازد و با پایانی غم انگیز به پایان می رسد
Persona 3 Reload یکی از بازی هایی است که طرفداران از تجربه آن لذت بردند و به بسیاری اجازه داد تا بازی ای را که فرمول مدرن Persona را تثبیت کرده بود، تجربه کنند. با توجه به اینکه داستان Persona 3 پیش از بهبود فرمول توسط Atlus شکل گرفته بود، ریتم روایت در این بازی گاهی ناپیوسته است، اما شکست دادن Shadows اصلی به پیشرفت داستان در مسیرهای جدید و جذاب کمک می کند.
Persona 3 Reload به مفاهیمی همچون مرگ و گذر از آن می پردازد و این مضامین در پایان دلخراش بازی به اوج خود می رسند. قهرمان داستان پس از اینکه با فدا کردن نیروی حیات خود، قدرت مخرب Nyx را مهار می کند، با زمان محدودی روبرو خواهد شد. به همین خاطر تلاش می کند تا به وعده ای که داده عمل کند و دوستانش را برای آخرین بار پیش از مرگ ببیند. این پایان بندی، ترکیبی از غم و پذیرش است که به بازیکنان حسی از اندوه و تأمل درباره زندگی و مرگ می دهد.
2- بازی The Witcher 3: Wild Hunt
بسته به پایان انتخابی بازیکنان، داستان Geralt و Ciri می تواند پایانی غم انگیز داشته باشد
The Witcher 3: Wild Hunt یکی از بهترین بازی های نقش آفرینی ساخته شده تا به امروز است که نوشتار قوی ای هم در خط داستانی اصلی و هم در مأموریت های فرعی دارد که بازیکنان از تعامل با آن ها لذت می برند. زمانیکه بازیکنان با Ciri دوباره ملاقات می کنند، بازی با سرعتی بالا چندین رشته داستانی را دنبال می کند تا به پایان برسد.
بر اساس انتخاب های بازیکنان، Ciri می تواند یک ساحره (Witcher) شود، نقش یک ملکه (Empress) را برعهده بگیرد، یا در برابر White Frost تسلیم شود. تنها پایان “خوش” این است که Ciri ویچر شود، اما حتی این پایان نیز بیش از حد خوب به نظر می رسد که واقعی باشد. پایان Empress واقعیت سختی را نشان می دهد که چقدر نقش Ciri به عنوان عضوی از خانواده سلطنتی مهم است. اما غم انگیزترین پایان، جایی است که Ciri می میرد و Geralt پس از کشتن یکی از ساحره ها، ظاهراً توسط هیولاهایی که به او نزدیک می شوند، جان خود را از دست می دهد.
3- بازی Crisis Core: Final Fantasy 7 Reunion
داستان Zack Fair به طرز فاجعه باری غم انگیز است
بسیاری از طرفداران از اینکه Crisis Core بخشی از داستان Final Fantasy 7 نیست، هم غمگین و هم خوشحال هستند. Zack Fair، یکی از اعضای SOLDIER، شمشیر معروف Buster Sword را از Angeal به ارث می برد و در نهایت جان خود را فدا می کند تا به هر قیمتی شده Cloud زنده بماند. این پایان احساسی، بسیاری از بازیکنان را به گریه می اندازد، به ویژه پس از اینکه زمان زیادی را با شخصیت پرجنب و جوش Zack سپری کرده اند.
دیدن صحنه ای که Cloud از Zack می خواهد زنده بماند، دلخراش است و به خوبی نشان می دهد چرا ذهن Cloud در آن لحظه از هم فروپاشید. Cloud به جای پذیرش مرگ Zack، خود را متقاعد می کند که از ابتدا جای Zack را گرفته است و این مرد را کاملاً از خاطراتش پاک می کند، درحالیکه از پذیرفتن این واقعیت که دوست خوبش جان خود را برای نجات او فدا کرده، سرباز می زند.
4- بازی Life Is Strange
درام تعاملی که بازیکنان را مجبور به گرفتن تصمیم های سخت می کند
استودیو Don’t Nod با ارائه ی بازی های متعددی که به شدت درگیر کننده هستند، نامی برای خود در صنعت بازی های ویدیویی دست و پا کرده است. اما این Life is Strange است که به یکی از محبوب ترین عناوین آن ها تبدیل شده است. روایت احساسی بازی و شخصیت های دوست داشتنی آن با داستان تأثیرگذار بازی، ارتباطی قوی با بازیکنان برقرار کرد.
داستان Max که از قدرت های سفر در زمان خود برای نجات زادگاهش از یک فاجعه مرموز استفاده می کند، بسیار جذاب است. روایت اپیزودیک بازی در اوج احساسی خود به پایان می رسد، جاییکه بازیکنان باید بین دو انتخاب دشوار تصمیم بگیرند: یا قربانی نهایی را بپذیرند و بگذارند Chloe بمیرد، یا اجازه دهند این فاجعه طبیعی شهر Arcadia را نابود کند.
5- بازی Final Fantasy 15
داستانی دلخراش با لحظات احساسی فراوان
Final Fantasy 15 بازی ای است که بسیاری از طرفداران علی رغم چرخه توسعه پر چالش آن، عاشقش هستند. داستان بازی ممکن است در برخی قسمت ها پراکنده باشد، اما بازیکنانی که غرق در داستان چند رسانه ای این بازی شدند، به شدت با آن ارتباط برقرار کردند؛ داستانی که هر مرحله آن مملو از لحظات غم انگیز بود.
پایان این بازی بی شک اشک بسیاری از بازیکنان را درمی آورد، چرا که آن ها در طول مسیر، پیوندی ناگسستنی با یاران Noctis برقرار می کنند. با وجود مشکلاتی که این بازی داشت، داستان احساسی Final Fantasy 15 به خوبی با احساسات بازیکنان در ارتباط بود و آن ها از دیدن بازگشت پرشکوه این سری پس از یک دوره غیبت طولانی به وجد آمدند.
6- بازی BioShock Infinite: Burial At Sea
یک بسته الحاقی با تمرکز بر داستان، لحظات شوکه کننده و پایانی غم انگیز
نسخه اصلی BioShock Infinite نیز می توانست یکی از غم انگیزترین بازی ها باشد. با این حال، صحنه پس از تیتراژ این بازی به بازیکنانی که پس از این ماجراجویی حماسی احساس دلتنگی می کردند، کورسوی امیدی می دهد. اما BioShock Infinite: Burial at Sea در برانگیختن حس غم و ناامیدی در بازیکن هیچ رحمی به خرج نمی دهد.
پس از مرگ Booker، بازیکن کنترل الیزابت را به دست می گیرد که در تالارهای مخوف شهر Rapture پرسه می زند. متأسفانه تمام تلاش های او بی ثمر است و در انتهای این بسته الحاقی، او به شکلی بی رحمانه کشته می شود، درست قبل از آنکه Jack به سرنوشت خود در شهر برسد. این پایانی غم انگیز برای یک بسته الحاقی است که از نظر روایت داستان، بسیار عالی عمل کرده بود.
7- بازی Bloodborne
طبق سبک همیشگی FromSoftware، دنیای تاریک و افسرده ای که پایان رضایت بخشی ندارد
Hidetaka Miyazaki استاد خلق محیط های تاریک و ناامیدکننده ای است که بازیکنان باید در برابر شانس های ناچیز بجنگند تا کورسویی از امید را پیدا کنند. اما در Bloodborne، هر سه پایان بازی به گونه ای طراحی شده اند که بازیکن را ناراحت کنند؛ موضوعی که با سبک بازی های FromSoftware کاملاً همخوانی دارد.
تسلیم شدن در برابر Gerhman به این معنا است که بازیکن از چرخه بی پایان شکار رها می شود، اما این پایان نارضایت بخش ترین پایان است. در دو پایان دیگر، بازیکن یا جایگاه Gerhman را در Hunter’s Dream می گیرد یا به یکی از Old Oneها تبدیل می شود. صرف نظر از نتیجه، داستان و مسیری که بازیکن طی می کند به حدی ناراحت کننده خواهد بود که این دو پایان فقط یکی از چندین ضربات احساسی بازی است که Bloodborne در آن ها مهارت خاصی دارد.
8- بازی Heavy Rain
سفری احساسی درباره مردی که تمام تلاشش را می کند تا پسرش را نجات دهد
فارغ از نظرات شخصی افراد درباره David Cage و سبک نوشتاری او، نمی توان انکار کرد که Heavy Rain یک تجربه غنی و داستان محور بی نظیر است. این بازی به خوبی نشان می دهد که چگونه یک پدر برای نجات پسرش حاضر است هر کاری انجام دهد. برخی بازیکنان ممکن است استدلال کنند که این مبارزه بیش از حد واقع گرایانه بود و برخی از صحنه ها بیش از اندازه دردناک و سخت برای تماشا بودند.
بازیکنانی که حتی پس از این همه تلاش، پایان بدی دریافت می کنند، به شدت از دیدن این صحنه های غم انگیز بدون دستیابی به نتیجه مناسب، افسرده خواهند شد. ناراحت کننده است که ببینیم Ethan، پس از مرگ پسرش Shaun به دست قاتل Origami، تمام امید و عشقش به زندگی را از دست می دهد.
9- بازی Brothers: A Tale Of Two Sons
یک بازی معمایی منحصر به فرد با چرخشی تکان دهنده در پایان
گیم پلی منحصر به فرد Brothers: A Tale of Two Sons آن را به یک تجربه ضروری برای طرفداران بازی های معمایی تبدیل می کند. با این حال، باید توجه داشت که در نزدیکی پایان بازی، یک لحظه دلخراش وجود دارد که به شدت احساسی و ناراحت کننده است. به دلیل اسپویل نشدن داستان، این لحظه در اینجا ذکر نمی شود.
با این حال، تأثیر این صحنه به قدری عمیق است که کل بازی در نزدیکی پایان به یک تجربه غم انگیز تبدیل می شود و Brothers: A Tale of Two Sons را به یکی از ناراحت کننده ترین بازی های موجود تبدیل می کند. این موضوع به خوبی نشان می دهد چرا Josef Fares به یکی از چهره های برجسته صنعت بازی تبدیل شده است؛ این عنوان خاص تجربه ای شگفت انگیز در اولین بازی برای بازیکنان ایجاد می کند.
10- بازی Red Dead Redemption 2
یکی از بهترین روایت های Rockstar با احساسی عمیق و شخصیت های برجسته
Red Dead Redemption 2 به راحتی یکی از بهترین بازی های جهان باز در تاریخ بازی های ویدیویی است. با این حال، پایان داستان Arthur به قدری غم انگیز است که بیشتر بازیکنان احتمالاً نمی توانند جلوی اشک های خود را بگیرند. البته، به دلیل جلوگیری از اسپویل داستان، جزئیات پایان ذکر نمی شود. با این حال، بازیکنانی که تمام بازی را تجربه کرده اند، به خوبی می دانند که چرا این بازی به عنوان یک بازی غم انگیز شناخته می شود.
اگرچه بازی به عنوان John Marston در بخش اپیلوگ تجربه لذت بخشی است، اما حتی داستان او نیز با یک پایان تراژیک همراه است که طرفداران بازی اصلی به خوبی با آن آشنا هستند. خوشبختانه، طرفدارانی که این بازی را از دست داده بودند، اکنون می توانند آن را بر روی پلتفرم های مدرن با انتشار مجدد Red Dead Redemption تجربه کنند، حتی اگر عدم وجود بروزرسانی ها برخی از بازیکنان را ناراحت کرده باشد.
11- بازی Spiritfarer
یک شبیه ساز دلپذیر که با موضوعات سنگین به طور هنرمندانه ای برخورد می کند
آنچه در ابتدا به نظر می رسد یک بازی هنری آرام و دلنشین باشد، در واقع یک سفر احساسی است که درباره پذیرش و کنار آمدن با فقدان صحبت می کند. ویژگی برجسته Spiritfarer سبک هنری زیبا و خیره کننده آن است که گاهی حس بازی کردن درون یک نقاشی را به بازیکنان می دهد. با این حال، داستان های موجود در بازی چنان تأثیرگذار هستند که بسیاری از بازیکنان را به گریه می اندازند؛ اما از نوع تسلی بخش و آرامش دهنده.
بازیکنان در نقش یک قایقران قرار می گیرند که مسئولیت جمع آوری و مراقبت از ارواح گمشده ای را برعهده دارند تا آن ها به درستی به دنیای پس از مرگ منتقل شوند. بازیکنان می توانند قایق خود را به روش های متنوعی ارتقاء دهند و درحالیکه از این ارواح مراقبت می کنند، به ماهیگیری، صنایع دستی و استخراج معادن بپردازند. با وجود گیم پلی متنوع و جذاب، هر روح گمشده در نهایت باید از این دنیا عبور کند، بنابراین مطمئن شوید که در زمان حضورشان به آن ها اهمیت دهید و نشان دهید که ارزشمند هستند.
12- بازی Fallout 4
داستان مادری که به دنبال پسر گمشده اش می گردد و لحظات احساسی عمیقی را تجربه می کند
بیشتر بازی های Fallout با یک رویداد تعیین کننده شروع می شوند، اما Fallout 4 این کار را با یک فاجعه آغاز می کند. بلافاصله پس از ایجاد شخصیت، بازیکن شاهد ویرانی اتمی است که دنیا را به یک بیابان پسا آخرالزمانی تبدیل می کند. در این فاجعه، همسر بازیکن کشته می شود و فرزند او نیز ربوده می شود.
اما این تنها زندگی بازیکن نیست که دگرگون می شود؛ نابودی ایالات متحده به دلیل آلودگی شدید رادیواکتیو، همه چیز را از بین برده است. در مأموریت های مختلف در سرزمین The Commonwealth، بازمانده تنها با کسانی روبه رو می شود که قربانی راهزنان، فرقه های مذهبی یا حتی طبیعت شده اند.
13- بازی Dark Souls 3
کاوش در قلمرویی در حال مرگ با شخصیت های تراژیک، پایان غم انگیز سه گانه Dark Souls
Dark Souls 3 درحالیکه در فضایی پر از ناامیدی، مرگ و تاریکی فرو رفته است، پایانی تأثیرگذار و به یاد ماندنی برای سه گانه Dark Souls رقم می زند. Ashen One (قهرمان بازی) باید به هر قیمتی Lords of Cinder را به تخت های خود بازگرداند.
افول جهان بازی به وضوح از طریق تعداد زیادی سنگ قبر و شهرهای عمدتاً خالی به نمایش گذاشته می شود. این جهان در حال نابودی است و بازیکنان Dark Souls 3 این موضوع را هنگام رسیدن به Kiln of the First Flame یا بازدید از مناظر خالی از سکنه و غرق در خاکستر در محتوای The Ringed City DLC به خوبی درک می کنند. پایان این بازی مملو از غم و اندوه است و یادآور مرگ و زوال بی پایان.
14- بازی Middle Earth: Shadow Of Mordor
بازی با قتل بی رحمانه Talion و خانواده اش آغاز می شود
Middle Earth: Shadow of Mordor با محوریت یک تکاور تقریباً کشته شده و یک الف که به شبح تبدیل شده است، به طور طبیعی فضایی تاریک و سرشار از ناامیدی دارد. Talion، نماینده انسانی بازیکن، شاهد قتل بی رحمانه خانواده اش به دست نیروهای Sauron است. Celebrimbor، نیمه دیگر بازیکن در قالب شبح الفی، نیز سرنوشتی مشابه داشت و توسط ارباب تاریکی از بین رفت.
در طول بازی، بازیکن با انتقام جویی شدید به نابودی نیروهای Sauron می پردازد و تلاش می کند به هر روشی که ممکن است ارتش او را فلج کند. از تاکتیک های چریکی گرفته تا جنگ های رو در رو، Talion و Celebrimbor موجی از ناامیدی را بر سر اورک ها، ترول ها و دیگر موجودات شرور سرزمین های سوزان شرقی می آورند.
15- بازی Cyberpunk 2077
V همه چیز را در تلاش برای به دست آوردن کنترل بدنش پس از یک سرقت ناموفق از دست می دهد
Cyberpunk 2077 در زمان عرضه با مشکلات بسیاری مواجه شد، اما پس از یک سری بروزرسانی ها و جلب توجه مجدد به این عنوان، شهرت آن به طور قابل توجهی احیاء شد. داستان V، که در تلاش است کنترل بدن خود را به دست آورد و این در حالی است که با شخصیت مزاحم Johnny Silverhand دست و پنجه نرم می کند، روایت جذابی را به تصویر می کشد که مملو از عناصر تراژیک است.
V و افرادی که در اطرافش هستند، باید با فجایع متعددی که در Night City رخ می دهد، مقابله کنند. با وجود تمام تلاش های V، تمامی پایان های بازی غم انگیز هستند و بازیکنان را با قلبی سنگین به اتمام این عنوان وادار می کنند.
16- بازی Shadow Of The Colossus
ماهیت تراژیک مرگ هر غول بر دوش بازیکن سنگینی می کند
وقتی یک دنیای باز خالی از NPCها، دشمنان عادی و مأموریت ها باشد، بیشتر شبیه یک بازی خالی از سکنه به نظر می رسد؛ هرچند که این به خودی خود بد نیست. Shadow of the Colossus یک شمشیرزن ساده و رفیق وفادارش را در برابر موجودات غول پیکر خاک و سنگ قرار می دهد. برای کشتن هر غول، بازیکن باید بر آن ها صعود کند و نقاط ضعف آن ها را پیدا کند تا به آن ها آسیب بزند.
این یک روش عجیب و در عین حال وحشیانه برای نابود کردن یک غول است: آشنایی با بدن آن ها پیش از پایان دادن به زندگی شان، معمولاً با یک ضربه به سر، پشت یا سینه. تمام این تلاش ها به منظور بازگرداندن معشوقه مرده قهرمان بازی با استفاده از جادوهای ممنوعه و ایجاد یک پیمان با نیرویی ماورایی با نیت های بد انجام می شود.
17- بازی Lisa: The Painful
داستان تاریکی که در آن تلاش یک مرد برای نجات خود، باعث رنج کشیدن اطرافیانش می شود
Lisa: The Painful یک RPG مستقل خنده دار است که با بازیکنان بازی می کند و آن ها را مجبور به اتخاذ تصمیمات سخت در طول بازی می کند. این بازی شاید در نگاه اول پر از کمدی تاریک به نظر برسد، اما در لحظات غم انگیز خود، به شدت جدی می شود.
بازیکنان در حین بازی این عنوان، طیف وسیعی از احساسات را تجربه خواهند کرد، به ویژه در پایان بازی که به شدت احساسات را تحت تأثیر قرار می دهد. بازی های زیادی مانند Lisa: The Painful ساخته نشده، بنابراین طرفداران RPGهای منحصر به فرد باید حتماً به این بازی سر بزنند.
18- بازی To the Moon
تغییر حافظه یک مرد برای کمک به او در رسیدن به ماه، مملو از لحظات احساسی است
To The Moon لزوماً یک بازی اشک آور نیست، بلکه غم و اندوهی که احساس می شود، بیشتر از سطحی عمیق و شخصی ناشی می شود. وظیفه بازیکن این است که به تغییر حافظه Johnny کمک کند تا او احساس کند که به آرزوی خود برای رفتن به ماه دست یافته است.
با اینکه داستان به خوبی توسعه یافته است، اما آنچه احساسات را در این بازی به اوج خود می رساند، تعامل بین شخصیت های مختلف و موسیقی متن فوق العاده اش است. بله، این داستان ناراحت کننده است؛ اما به عنوان درسی زیبا درباره آرزوهای ما و چگونگی ارتباط رویدادهای مهم زندگی مان با آن ها عمل می کند.
19- بازی Firewatch
تجربه ای احساسی که به لطف صدای فوق العاده بازی زنده می شود
Firewatch با ارائه تصاویری خیره کننده و احساسی عمیق از تنهایی و رمز و راز، یک سفر سراسر غم انگیز را به بازیکنان ارائه می دهد. بازیکنان در نقش Henry، یک نگهبان آتش در Wyoming، قرار می گیرند که زندگی اش را به دلیل ابتلای همسرش به زوال عقل زودرس رها کرده است.
به نظر می رسد که این مشکلات کافی نیستند، چرا که تنها مجرای عاطفی Henry، زنی به نام Delilah است که از طریق یک رادیو دستی با او در تماس است. قدم زدن در دل جنگل و برقراری مکالمات شخصی و صمیمی با Delilah، حس غم را در این محیط تشدید می کند و جو بازی را به تدریج غم انگیزتر می سازد.
20- بازی Mafia
شاهد صعود و سقوط یک خانواده جنایتکار تشکیلاتی خواهید بود
داستان بازی Mafia اصلی، برای زمان خود بسیار تاثیرگذار و جذاب بود. تجربه بازی کردن Mafia در آن دوران، به نوعی شبیه زندگی در یکی از فیلم های مافیا به کارگردانی اسکورسیزی بود. این بازی زندگی Tommy Angelo، یک راننده تاکسی را روایت می کند که به طور تصادفی در جنگی بین خانواده های جنایتکار تشکیلاتی گرفتار می شود و این جنگ زندگی او را برای همیشه تغییر می دهد.
نسخه اصلی Mafia به خاطر انتخاب های دیالوگی غنی اش برتر از نسخه بازسازی شده آن است. مونولوگ پس از مرگ Tommy در نسخه اصلی، یکی از تاثیرگذارترین جملات تاریخ بازی های ویدیویی است که در بازسازی هرگز شنیده نمی شود. این مرگ و آن مونولوگ تنها پس از تجربه تمامی فراز و نشیب های زندگی Angelo، به واقعیت معنا می دهند.
21- بازی Gris
بازی منحصر به فردی که به مضامین افسردگی و غم می پردازد
Gris نمونه ای عالی از بازی هایی است که در آن ها بازیکنان موظف هستند تا معنای هنر و گیم پلی را خودشان تفسیر کنند. با استفاده از پالت های رنگی دقیقا طراحی شده و طراحی مراحل، به همراه یک موسیقی متن دلخراش، احساسات Gris را تجربه می کنیم؛ او چگونه خود را و صدایش را از دست می دهد.
درحالیکه بازیکنان Gris را در سفرش برای غلبه بر غم و تلاش برای بازسازی خود همراهی می کنند، افسردگی، اضطراب و ناامیدی را تجربه خواهند کرد. این بازی به واقع ارزش یک بار تجربه را دارد، یا حتی دو یا سه بار.
22- بازی Grand Theft Auto IV
زندگی یک جنایتکار با تمام پیامدهای تاریک و غم انگیزش
Grand Theft Auto 4 تاریک ترین داستان را در کل سری روایت می کند. Niko Bellic با وعده های زندگی بهتر و فرصت های شغلی بیشتر از یک کشور اروپای شرقی به ایالات متحده می آید، اما وقتیکه پا به Liberty City می گذارد، درمی یابد که همه چیز دروغ بوده است.
مدت زیادی طول نمی کشد که Niko در فعالیت های جنایی گرفتار می شود و مقابل یک خانواده مافیای روسی قرار می گیرد. Niko سختی های زیادی را تجربه می کند، اما درست زمانیکه فکر می کند روزهای بد به پایان رسیده، زندگی بار دیگر به او خیانت خواهد کرد. بر اساس انتخاب های بازیکن، Niko یا پسر عمویش Roman را از دست می دهد یا عشق زندگی اش Kate را.
23- بازی This War of Mine
نشان می دهد که زنده ماندن در یک سرزمین جنگ زده چقدر دشوار است
انتخاب های اخلاقی در بازی ها به طور مداوم حال و هوا را تاریک تر کرده است. در This War of Mine، بازیکنان کنترل یک گروه از غیر نظامیان را که در یک منطقه جنگی تلاش می کنند زنده بمانند، به عهده دارند. هر یک از اعضای گروه دارای داستان های متفاوت، مهارت ها و جهت گیری های اخلاقی مختلفی هستند.
برخی از بازماندگان از انجام کارهای نادرست نسبت به دیگران امتناع می کنند، حتی اگر این امر به معنای نجات جان خود یا دیگران باشد، درحالیکه دیگران چشمانشان را به روی چنین اقداماتی می بندند یا خودشان دست به انجام این اعمال می زنند. ایجاد تعادل بین تلاش های روزمره برای زنده نگه داشتن همه و تفکر درباره اخلاقی بودن اعمال، بی شک هر بار ضربه ای عمیق به قلب بازیکن خواهد زد.
24- بازی Always Sometimes Monsters
روایتی غم انگیز از سفر یک فرد در بدترین دوران زندگی اش
بزرگسالی گاهی می تواند یک فاجعه باشد و هیچ بازی دیگری بهتر از Always Sometimes Monsters نمی تواند احساس سقوط به قعر را به تصویر بکشد. در این بازی، بازیکنان نقش یک فرد عادی را ایفا می کنند که در حال عبور از یک دوران بسیار سخت در زندگی است. این بازی یک تجربه احساسی و به شدت چالش برانگیز خواهد بود که بازیکنان به سختی می توانند از آن فاصله بگیرند، چرا که گویی در زندگی واقعی خودشان در حال وقوع است.
بازی با ترکیب انتخاب های تاریک و شدید، بازیکنان را وادار می کند تا احساسات خودخواهی، تلخی و گناه را تجربه کنند و در عین حال به سفر در زمان و بازگشت به دوره های مختلف زندگی شخصیت بپردازند که در نهایت بر نتیجه تأثیر می گذارد.
25- بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice
بررسی عمیق مضامین سنگین تروما و روان پریشی
مفهوم بیماری های روانی به عنوان یک مکانیک در بازی های ویدیویی، چیز جدیدی نیست، اما شکلی که این مفهوم در Hellblade: Senua’s Sacrifice به خود می گیرد، بی نظیر است. این بازی یک سفر از دل و ذهن قهرمان داستان، سِنوا، را به تصویر می کشد که بازیکن را به سفر در مناظر مختلف می برد و در عین حال با غم از دست دادن یک عزیز دست و پنجه نرم می کند. تجربه روان پریشی سِنوا به شدت وحشتناک است.
در این بازی، هیچ آموزشی وجود ندارد. هیچ منویی برای استفاده نیست، هیچ آیتم قابل ارتقایی وجود ندارد و هیچ کمکی برای زمانیکه بازیکن در حالت گیجی قرار دارد به جز یک رشته پیوسته از صداها که در گوش هایشان طنین انداز می شود، ارائه نمی شود. به سختی چیزی برای بازیکن توضیح داده می شود، اما آنچه که در نهایت درک می شود این است که چگونه هر بار پس از مرگ، به سرعت به تاریکی سقوط می کنند. داستان رنج و جستجوی سِنوا برای هدف، باعث می شود بازیکنان به شدت احساساتی شوند و اشک بریزند.
26- بازی Gone Home
داستان خانواده ای که لحظات پرتنشی را پشت سر گذاشته اند
در دهه ۲۰۱۰، بازی های «شبیه ساز پیاده روی» (walking sims) طرفداران زیادی به خود جذب کردند. این مفهوم بر روی روایت و داستان سرایی تمرکز دارد، نه بر گیم پلی هیجان انگیز. در Gone Home، بازیکنان کنترل Kaitlin را بر عهده دارند که پس از یک سال سفر در اروپا به خانه برمی گردد.
بازیکنان متوجه می شوند که خانه اش خالی است و مأموریتی را برای کشف دلیل این موضوع آغاز می کنند. این تجربه بسیار جذاب تر از آن چیزی است که انتظار می رود، با موضوعاتی عمیق در مورد اسرار، تنش های خانوادگی و تعارضات شخصی. این یک داستان احساسی است که به بازیکنان این امکان را می دهد تا با تمام خانواده ارتباط برقرار کنند و با چالش هایی که آن ها با آن مواجه بودند، هم ذات پنداری کنند.
27- بازی What Remains of Edith Finch
نمایش لحظات تاریک در زندگی یک خانواده
این بازی که در ژانر “شبیه ساز پیاده روی” قرار دارد، روایتگر داستان خانواده ای است که هر یک از اعضای آن با سرنوشتی تلخ و ناگوار رو به رو شده اند. بازیکنان در جریان کاوش در خانه خانوادگی، به اتاق های مختلف، دفترچه ها و یادگاری های هر یک از اعضای خانواده دسترسی پیدا می کنند که همگی باعث یادآوری چگونگی مرگ آن ها می شود.
برخی از این خاطرات به گونه ای ظریف و غیر مستقیم روایت می شوند که به بازیکن اجازه می دهند خود داستان را تفسیر کند. اما برخی دیگر از این لحظات به طرز غم انگیز و آشکاری تلخ هستند، مانند صحنه غرق شدن یک کودک نوپا که از زاویه دید اول شخص نمایش داده می شود. با توجه به این نوع مثال ها، این بازی به وضوح می تواند اشک های بسیاری از بازیکنان را جاری کند.
28- بازی The Last of Us
در دنیای زامبی ها، انسان ها ترسناک تر از همه هستند
در دنیایی که زامبی ها همه جا را فراگرفته اند، این انسان ها هستند که ترسناک ترین موجودات به حساب می آیند. در این بازی، داستان حول محور رابطه Joel و Ellie می چرخد؛ جاییکه Joel تلاش می کند رابطه ای را که هرگز فرصت نداشت با دختر خودش داشته باشد، با Ellie برقرار کند. با اینکه بازی پر از لحظات پر استرس و اضطراب آوری است که البته پس از آن ها بازیکنان نفسی راحت می کشند، اما احساس غم و اندوه درون بازی هرگز از ذهن بازیکنان پاک نخواهد شد. پایان این بازی نیز به گونه ای است که حس اندوهی عمیق را به همراه دارد.
29- بازی Katana ZERO
یک پلتفرمر مملو از مبارزات با روایت جذاب
Katana ZERO یک شاهکار در روایت داستان است که در قالب یک بازی پلتفرمر با محوریت مبارزات شدید ارائه می شود. این بازی در هر مرحله نکات کوچکی از داستان را به طور نامحسوس قرار می دهد و در نهایت، زمانیکه آخرین صحنه بازی به نمایش درمی آید، همه این قطعات داستانی به هم متصل می شوند و بازیکن تازه متوجه کل داستان می شود.
بهترین توصیف برای این بازی را می توان با فیلم “Blade Runner 2049” مقایسه کرد. شخصیت اصلی بازی یک آدمکش است که در هر مرحله مأموریت های مختلفی به او داده می شود. با این حال، او همیشه توسط رویای کودکی که در آن سربازی، کودکی بی گناه را تهدید می کند، مورد آزار قرار می گیرد. در طول بازی، احساسات بازیکن به این سمت سوق داده می شود که این رویا داستان کودکی شخصیت اصلی است.
اما در پایان مشخص می شود که آن سرباز در واقع خود شخصیت اصلی بوده و کودک فقط یک قربانی بی گناه بوده است. این بازی چندین پایان متفاوت دارد، اما این بخش از داستان در هیچکدام از آن ها تغییر نمی کند، گرچه بازیکن می تواند تلاش کند تا سرنوشتی که بر او تحمیل شده است را به نوعی تلافی کند.
30- بازی Telltale’s The Walking Dead
بهترین بازی استودیوی Telltale با پایانی که اشک ها را جاری می کند
طرفداران بازی های Telltale چندان تعجب نمی کنند که بازی The Walking Dead این استودیو در لیست بازی هایی با داستان های غم انگیز قرار گرفته باشد. این بازی از ابتدا تا انتها یک سفر احساسی است و بازیکنان دائماً با تصمیمات مهمی روبرو می شوند. هر تصمیمی که گرفته می شود تأثیر بزرگی بر دیگر شخصیت ها دارد.
بازیکنان در طول بازی برای از دست دادن شخصیت هایی که به آن ها وابسته شده اند گریه می کنند. در نهایت، برخی چیزها به طور اجتناب ناپذیر رخ می دهند، صرف نظر از اینکه چه تصمیماتی گرفته شده باشد و همین حس از دست دادنِ ناگزیر است که داستان را بیشتر غم انگیز می کند. واقعاً شگفت انگیز است که یک بازی می تواند به اندازه یک فیلم پایانی تأثیرگذار داشته باشد و بازیکنان را به گریه بیندازد.
31- بازی Omori
پرداختن به موضوعات گناه و انکار در یک بازی نقش آفرینی روان شناختی وحشت آور و عمیق
Omori یکی از بهترین بازی های مستقل نقش آفرینی تمام دوران است. استفاده ماهرانه از وحشت روان شناختی در این بازی فوق العاده است و این امر به لطف داستانی دلهره آور و عالی که راز خود را تا پایان پنهان می کند، ممکن شده است.
کشف داستان و عبور از لحظات کند بازی ارزشش را دارد تا شاهد یک چرخش داستانی حیرت آور باشید که کاملاً معنای جدیدی به اتفاقات بازی می بخشد. سخت است که در طول صحنه دوئت (آواز دو نفره) نزدیک به پایان بازی اشک نریزید، جاییکه تم های بازی به خوبی در این لحظه به اوج خود می رسند.
32- بازی That Dragon, Cancer
استفاده از کلیپ های واقعی برای نشان دادن لحظات پایانی یک خانواده با فرزندشان که مبتلا به سرطان است
سرطان چیزی نیست که کسی بخواهد با آن روبرو شود، به ویژه زمانیکه این بیماری مرگبار یک کودک کوچک را که آینده درخشانی پیش رو دارد تحت تأثیر قرار می دهد. Ryan و Amy Green، والدین پسری به نام Joel، تصمیم گرفتند زندگی این کودک را درحالیکه با سرطان دست و پنجه نرم می کند مستند کنند و این لحظات را به روشی فوق العاده در قالب یک بازی ویدئویی ارائه دهند.
تعامل پذیری موجود در این بازی باعث می شود که داستان زندگینامه ای That Dragon, Cancer بسیار تأثیرگذار و غم انگیز باشد. بازی کردن آن دشوار است، اما برای بازیکنانی که می خواهند با رنج یک کودک و والدینش همدلی کنند، بسیار ارزشمند و مهم است.
در پایان، این فهرست از بازی ها به وضوح نشان می دهد که دنیای بازی های ویدیویی می تواند فراتر از یک سرگرمی ساده باشد و تجربه های عاطفی عمیقی را برای بازیکنان به ارمغان آورد. از داستان های غم انگیز و دردناک تا چالش های روانی و اخلاقی، این بازی ها ما را به تفکر درباره ی زندگی، عشق و از دست دادن وادار می کنند. در نهایت، هر یک از این عناوین، با نگاهی منحصر به فرد به احساسات انسانی، به ما یادآوری می کند که هر داستانی، حتی در تاریکی، می تواند درسی برای زندگی به همراه داشته باشد.